چه شب زیبایی بود، من و معشوقم در کنار هم و چشم در چشم هم، دست همدیگه رو گرفتیم و اشک ریختیم و لبخند زدیم، دستم شاید حدود یک ساعت روی قلب معشوقم بود و داشتم می مردم، ازش خواستم همدیگه رو در آغوش بگیریم و اون گفت خجالت میکشه ولی بعدش دستاشو دراز کرد و همونجور دراز کشیده همدیگه رو بغل کردیم، چشمامو بستم و با تمام وجود زیر لب گفتم الحمد لله رب العالمین ، اون لحظات چقدر زیبا بود و چقدر بوسیدن گونه ی گرم معشوقم وجودم رو زنده کرد، افسوس که اون شب زود تموم شد و الان که 3 شب میگذره از اون شب من در انتظار تکرار اون هستم و فقط دعا می کنم زودتر معشوقم رو در آغوش بکشم.