سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وصال هرگز

دوباره باز شب از نیمه گذشت و من باز با یاد تو آرام می گیرم، در این خلوت بی امان تصویر صورت زیبایت در قاب قلبم جلوه گر می شود و عشق من به تو در قطره قطره های اشکم متبلور، شاید امشب آخرین شب باشد که با یادت زنده ام و شاید فردایی نباشد، چه هراس از مرگی که مرا به تو نزدیک خواهد کرد؟ پس ای کاش امشب سر از این بالین برندارم و روحم نزد تو آید و در کنارت آرام گیرد، تو را در آغوش خواهم کشید و دیگر دلتنگ نخواهم بود، نمی دانم امشب چرا خاطرات گذشته بر من هجوم آورده اند و خواب از چشمم گرفته اند، انگار همین دیروز بود که دست یکدیگر را گرفته بودیم و قدم می زدیم و از خودمان می گفتیم، هراس از اینکه این لحظات دوباره تکرار نشود قلبم را آزار می دهد و برای دیدن تو لحظه شماری می کنم، محبوب من، من چه باشم و چه نباشم آرزویم سلامتی و نشاط توست پس مراقب خودت باش و به آینده ها بیندیش.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  جمعه 88/3/29ساعت  10:39 صبح  توسط سپهر سعد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    آغوش گرم معشوق
    فراق یار
    غزل من1
    شب نامه 1